پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پرنیان

حرکت

هوراااااااااااااااااا، بالاخره حرکتت رو حس کردم. یه حس متفاوت...... انگاری حباب داخل دلم میترکه یا مثل ماهی درون تنگ اینطرف اونطرف میری  اینجوری خیالم راحتتر شده. همش نگرانت بودم و دوست داشتم برم دکتر تا زود زود صدای قلبت رو بشنوم. عزیز دلم، دختر قشنگم .... دوستت دارم  ...
28 خرداد 1395

سونوی آنومالی

5شنبه 13 خرداد ساعت 4 نوبت سونوگرافی داشتیم که هم از سلامت و هم جنسیت شما باخبر بشیم. بابایی ساعت 3 رسید قم و سریع رفتیم مطب. سر ظهر بود و همه مغازه ها بسته بودن و من باید یه شربت شیرین میخوردم. بابا یه مسافت طولانی پیاده رفته بود تا یه آب میوه ای پیدا کرده بود و یه شیشه آب طالبی گرفته بود. وقتی برگشت هنوز مطب باز نشده بود. از داروخانه کنارش پرسیدیم که گفت چون هوا گرمه اینجا منتظر بمونید. حتما میآن. خلاصه بعد از کلی انتظار سرایدار ساختمون اومد و گفت دکتر نمیآد. حتما شماره شما رو نداشتن که تماس بگیرن باهاتون. با کلی ناراحتی برگشتیم. وقتی رسیدیم مامانی گفت چه زود برگشتین! ما هم گفتیم نفر اول بودیم و بچه پسرههههههه......... چون تم...
23 خرداد 1395

آش

یکشنبه 9 خرداد خاله فخری به افتخار شما ، آش ویارونه پخت و کلی مهمون دعوت کرده بود. عزیز دلم.... کلی خوش گذشت بهمون و همه کلی زحمت کشیده بودن و کادو برات آورده بودن.  کا دوی دایی جون و خانمش کادوی خاله سادات و اعظم: کادوی خاله الهام : خاله سمیه: خاله فخری: جالب اینجا بود که هنوز از دختر بودنت مطمئن نبودیم و همه هدیه ها دخترونه بود. ...
23 خرداد 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنیان می باشد